«برای گرفتن هر امتیاز، توپ تا 5دقیقه روی میز جا به جا میشد. استرسم آنقدر بالا بود که اشک ناخودآگاه از چشمانم میریخت دوباره هر دو 10شدیم. فقط از خدا خواهش میکردم که ببرم. 11 بر 10 به نفع من شد و برای امتیاز آخر فقط اشک میریختم. داورها میدیدند چطور اشک میریزم و...»
اینها جملات پر از احساس دختران قهرمان محله ماست. قهرمانان تنیس روی میز که این افتخار را با مبارزه به دست آوردهاند. مبارزهای با چنگ و دندان، با گوشت و استخوان. دختران نوجوان و جوان موفق برای دیگر همسن و سالان خودشان الگویی انگیزه بخش هستند، بهویژه برای دخترانی که فکر میکنند جنسیتشان مانع از پیشرفت یا موفقیتشان میشود.
این دختران توانستند مقام اول تیمی تنیس روی میز را در مرحله استانی به دست آورند و حالا تا از روزهای مسابقه، مسیر تمرینات و آرزوهای پیشرویشان قرار است برایمان بگویند. زمانی که خانم تیموری، دبیر ورزش و خانم هاشمزاده، مدیر دوست داشتنی دبیرستان، نام تکتکشان را گفتند تا از آنها تقدیر شود، دوستان و هم دبیرستانیهایشان در نمازخانه دبیرستان شاهد معرفت، بیوقفه تشویقشان کردند. خانم تیموری از تلاشی که بچهها به صورت تیمی انجام دادند، گفت. از اینکه آنها خواستند و توانستند بدون امکانات دیگر نواحی و با پشتکار، علاقه و توکل به جایگاه واقعیشان برسند.
ریحانه رسولی، اولین نفری است که خودش را معرفی میکند. پرانرژی است و دنبال فرصت میگردد، تا نگفتههایش را به زبان آورد و از همه چیز بگوید. ریحانه متولد16 تیرماه 1384 است. با خنده میگوید: «تو ماه تولدم هستیم» ریحانه حدود 6 سال است که تنیس روی میز بازی میکند و از دوم دبستان شروع کرده و از همان زمان در بخش انفرادی و تیمی مدال آورده است.
به نفر دوم، دوستش فاطمه، اشاره میکند و میگوید: «کلاس ششم همراه با فاطمه در استان اول شدیم. کلاس هفتم توانستم رتبه سوم را به دست آورم. امسال هم که با بچهها گل کاشتیم و در بخش تیمی در استان اول شدیم. در بخش انفرادی امسال دوم شدم. حدود 14 مدال در دو بخش انفرادی و تیمی دارم.»
خانواده پدری ریحانه همگی اهل این ورزش هستند. میگوید: «پدرم و دامادهای عمویم همگی در این رشته فعالیت میکنند. در خانواده اهل تنیس روی میز بزرگ شدم و پرورش یافتم. هفت ساله بودم که متوجه شدم به این رشته علاقه دارم. آن موقع در خانه میز نداشتیم پدرم همراه با مردهای فامیل برای بازی به سالن میرفتند.
آنقدر دوست داشتم تنیس روی میز بازی کنم که با برادرم میزهای پذیرایی را کنار هم میگذاشتیم و روی آنها بازی میکردیم
آنقدر دوست داشتم تنیس روی میز بازی کنم که با برادرم میزهای پذیرایی را کنار هم میگذاشتیم و روی آنها بازی میکردیم. وقتی پدرم دید علاقه زیادی دارم و از همان سال اول توانستم مدال بیاورم برایم میز خرید و همراه خودش تمرین میکردم و بعد هم راکت حرفهای خریدیم. باشگاه رفتم و تمرینات حرفهایتری را همراه با فاطمه دنبال کردیم.»
دومین نفر، فاطمه مجد لکزاست که از لحاظ سن و قد و قامت از دو دوست دیگرش کوچکتر است. در طول گفتوگو همیشه لبخند به لب دارد و کمی هم آهسته صحبت میکند. فاطمه میگوید:«متولد 2 آبان 1384هستم و در مقطع هفتم تحصیل میکنم. از شش سالگی تنیس روی میز بازی میکردم. اوایل علاقهای به این رشته نداشتم از همان کودکی چون در خانه میز داشتیم، با پدرم بازی میکردم. به مرور زمان که موفقیتهایم در این رشته زیاد شد به آن علاقهمند شدم.
به هیئت تنیس روی میز رفتم و در کلاسهای آموزشی آنجا ثبتنام کردم و در مسابقات آن هم شرکت میکنم. هر روز در سالن تمرین میکنم و برای اینکه ضرب دست بهتر و محکمتری هم داشته باشم، بدنسازی میکنم، حالا تنیس روی میز تمام دنیای من است.»
از همان کودکی چون در خانه میز داشتیم، با پدرم بازی میکردم. به مرور زمان که موفقیتهایم در این رشته زیاد شد به آن علاقهمند شدم
فاطمه با پشتکاری که داشته از کلاس چهارم تا هفتم توانسته است مقام اول استانی را از آن خود کند و میگوید: «امسال در انفرادی و تیمی هر دو اول شدم. از کلاس سوم وارد مسابقات شدم و توانستم مقامهای اول، دوم و سوم تیمی و انفرادی را به دست بیاورم، به دنبال مدالهای جهانی هستم و حتما این رشته را دنبال میکنم. دوست دارم بر سکوی قهرمانی جهان بایستم.»
سومین نفر؛ مهدیه قاسمی است که قد و قامت بلندتری نسبت به دوستانش دارد و افزون بر تنیس، کاراته هم کار میکند. مهدیه میگوید: «متولد بهمن 83 هستم. از کودکی به کاراته و ورزشهای رزمی علاقه داشتم. دوست دارم کاراته را به صورت حرفهای دنبال کنم. در مسابقات هم شرکت کردم. اکنون کمربند مشکی کاراته دارم و امیدوارم به دانهای بالاتر برسم. همراه با کاراته، تنیس روی میز هم بازی میکنم و توانستم مقامهای زیادی در این رشته به دست آورم.»
مهدیه که نسبت به ریحانه و فاطمه دیرتر تنیس روی میز را شروع کرده است، ادامه میدهد: «از پنجم دبستان این رشته را انتخاب کردم و سالهای مختلف در مسابقات شرکت داشتم و نزدیک به 10مدال از مسابقات مختلف استانی و ناحیه دارم. امسال همراه با بچهها در تیمی اول شدیم و در ناحیه توانستم مقام سوم را به دست بیاورم.
اصلا با این رشته آشنایی نداشتم و دورههای آموزشی آن را شرکت نکردم. فقط در خانه با پدرم و خواهرم تمرین میکنم. بر خلاف تنیس روی میز برای کاراته به کلاسهای آموزشی رفتم و پدرم برای این رشته همیشه تشویقم میکند و میگوید حتما این رشته را دنبال کنم. به مسابقات کشوری و جهانی کاراته فکر میکنم و برایش برنامه دارم.»
وقتی میخواهند از روز مسابقه استانی صحبت کنند، دوباره همان شوق، هیجان و استرس روز مسابقه به سراغشان میآید. فاطمه شروع میکند و میگوید: «سطح مسابقات بالا بود، نمیتوانستی حریفی را نادیده بگیری. حریفان اولمان کمی ضعیفتر بودند.» البته ریحانه صحبت فاطمه را تصحیح میکند و میگوید: «البته همه بازیکنان قوی بودند ولی ما نسبت به حریفهای اول بهتر بودیم برای همین با اختلاف امتیاز بالا آنها را پشت سر گذاشتیم.»
فاطمه ادامه میدهد:« هرچه به مراحل بالاتر میرسیدیم و تیمهای بیشتری حذف میشدند به مراتب کار همه سختتر میشد. بازیهای آخر با حریفان قدیمی و قدری بود که هر سال به مراحل نهایی میرسند.»
ریحانه میگوید: «از بین تیمهای حاضر، تیمهای تربت حیدریه، تربتجام، محولات، ناحیه4 و ناحیه6 از همه قویتر هستند و همیشه تا یک چهارم میرسند. حریفان اصلی ما هستند و در ردههای بالا به آنها میخوریم.»
مهدیه درباره حس و حال خودش در روز مسابقه میگوید: «از آنجا که رشته اصلی من کاراته است و مثل فاطمه و ریحانه تمرین نمیکنم شرایط برای من سختتر بود. تمام حریفان من سخت بودند و حرفهای بازی میکردند. با این حال توانستم مقام سوم را به دست بیاورم.»
حریفان چه در مسابقه گروهی و چه در مسابقات فردی با قرعهکشی انتخاب میشوند. ریحانه میگوید: «در مسابقه تیمی کار من خیلی سخت بود. فاطمه یار اول، من یار دوم و مهدیه یار سوم بود. در بازی تیمی تنیس روی میز یار دوم با یار اول تیم مخالف میافتد و بالعکس برای همین بازی برای فاطمه راحتتر بود، چون حریف ضعیفتری در مقابلش بازی میکرد. اما حریف من حرفهای و بسیار باهوش بود. تقریبا همه بازیهای من سخت بود تا اینکه به ناحیه6 خوردیـــم. مــعمولا بازیهای تیمی را 2روزه تمام میکنند اما آنقدر بازیها سخت و سنگین بود که به روز سوم رسید.»
یادآوری آن روزها باعث شده است تا ریحانه با تمام شور و شوق جوانی خاطراتش را بگوید. هیجان و استرس مسابقه در کلامش مشهود است و ادامه میدهد: «وقتی متوجه شدم، روز سوم حریف ما ناحیه6 است. شب قبلش از استرس خوابم نبرد .فقط 8تیم برتر در سالن حضور داشتند. فاطمه همانجا در سالن دعای معراج را به من داد و گفت: دعا بخوان، هرکس این دعا را بخواند، آرزویش برآورده میشود.»
فاطمه همانجا در سالن دعای معراج را به من داد و گفت: دعا بخوان، هرکس این دعا را بخواند، آرزویش برآورده میشود.
از استرس زیاد دست و پاهایم میلرزید و بدنم یخ زده بود. قبل از بازی سه بار دعا را خواندم تا اول شویم. آخر قهرمانیمان تقریبا محال بود. طی 7سال گذشته فقط یک بار اول شدیم، آن هم زمانی بود که بازیکنان حرفهای ناحیه6 به مقطع بالاتر رفته بودند و ما حریفی به قدرتمندی آنها نداشتیم. بازی اول با فاطمه بود و توانست بازیاش را ببرد. یک بر صفر به نفع تیم ما شد.
بازی دوم نوبت من بود که با یکی از دوســـتان قدیمم در دبستان برخورد کردم. سپیده، بازیکن حرفهای است و نتوانستم او را شکست بدهم. بازی سوم را مهدیه هم باخت و آنها دو بر یک از ما جلو افتادند و اگر بازی بعد را میبردند ما حذف میشدیم. خوشبختانه بازی چهارم را فاطمه برد و دو- دو برابر شدیم.»
ریحانه حالا بازی نهایی و نتیجه بخش را با همان شور و شوقی که در چهرهاش نمایان است، تعریف میکند و میگوید: «بازی پنجم با من بود و نتیجه نهایی مسابقات تیمی را مشخص میکرد. حریفم پرنیان از ناحیه6، حرفهای و از قهرمانان دورههای گذشته بود. همانجا دبیر ورزشمان خانم تیموری گفت «ریحانه قطعا تو میبازی ولی این از ارزشهای تو کم نخواهد کرد. اگر هم ببری یک جایزه خوب پیش من داری یادم هست که دبیرمان دقیق این حرفها را میزد و همه فکر میکردند ما در بازی آخر نتیجه را به آنها واگذار میکنیم.»
او ادامه میدهد: «آنقدر استرسم بالا بود که دوست داشتم گریه کنم. دور اول مسابقه همه پرنیان را تشویق میکردند تا اینکه 13 بر 11 بردم. همه بهتشان زده بود و خودم باورم نمیشد، یعنی هیچکس باورش نمیشد دور اول را ببرم. مربیام از خوشحالی دست و پایش میلرزید و راهنماییام کرد چطور مسابقه را ادامه دهم.
دور دوم با اختلاف دو امتیاز باختم. دور سوم را بردم و دور چهارم را واگذار کردم و هر دو برابر شدیم. یک دور پر از استرس آن هم یازده تایی مانده بود. حالا هر دوتایمان استرس داشتیم ولی هیچکس فکر نمیکرد ما برنده میدان باشیم و همه ناحیه6 را تشویق میکردند.»
آنقدر ریحانه با هیجان تعریف میکند که صدایش به لرزه افتاده است، فاطمه صحبتهای دوست و همتیمیاش را ادامه میدهد: «همه سالن یک صدا ناحیه6 را تشویق میکردند، من و مهدیه همراه با مادرانمان و چند نفر از بچههای دیگر تنها مشوقان ریحانه بودیم.»
ریحانه خاطره تلخی را هم بازگو میکند:« قبل از اینکه دور پنجم شروع شود، یکی از بچههای ناحیه6 در سالن حرف زشتی به من زد و همان باعث شد برای جبران حرف او هم که شده است، ثابت کنم ما میتوانیم قهرمان استان باشیم. با پشتکار بیشتری بازی را ادامه دادم ولی 7 به3 از پرنیان عقب بودم، با زحمت و روحیهای که به خودم دادم توانستم به امتیاز7 برسم و مساوی شدیم.»
مهدیه میگوید: «آنقدر من و فاطمه کنار زمین تشویقش کردیم که صدایمان گرفت و تا چند روز نمیتوانستیم صحبت کنیم.»
ریـــحانه میگوید: «9 بر 7 جلو افتادم. یادم هست فاطمه و مهدیه از کنار زمین با دست عدد2 را نشان میدادند، یعنی 2 امتیاز دیگر تو بردی ولی دوباره در عدد 9 مساوی شدیم. تشویقهای سالن بر ضد من همچنان ادامه داشت و باعث شده بود، تمرکزم را از دست بدهم. امتیاز10 را دوباره من گرفتم. هر دو بازیکن حمله بودیم و اجازه نمیدادیم، توپ راحت و سبک رد شود، هر دو کات میکشیدیم.
برای گرفتن هر امتیاز، توپ تا 5دقیقه روی میز جا به جا میشد. استرسم آنقدر بالا بود که اشک ناخودآگاه از چشمانم میریخت دوباره هر دو10 شدیم. فقط از خدا خواهش میکردم که ببرم. 11 بر 10 به نفع من شد و برای امتیاز آخر فقط اشک میریختم. داورها میدیدند چطور اشک میریزم. 12 به10 بازی تمام شد. حریفم ناراحت و عصبی شد و راکت را به سمت میز پرتاب کرد و از سالن بیرون رفت. آنقدر خوشحال شده بودم که فقط میپریدم و احساس میکردم چند سانتی قد کشیدم.
فاطمه، مهدیه و مربی ورزشمان، خانم تیموری، را بغل میکردم و اشک میریختم. یک دفعه احساس کردیم سالن خالی شده است، همه تماشاچیها رفته بودند و باورشان نمیشد ناحیه6 باخته است. همه با هم از خوشحالی گریه میکردیم.»
فاطمه، مهدیه و ریحانه همراه با 2نفر از دانشآموزان ناحیه6 برای مسابقات کشوری از استان خراسان همراه میشوند و در مرداد ماه به رامسر میروند تا تیم منتخب دانشآموزی در رشته تنیس روی میز مشخص شود. مرحلهای که برای همه آنها مهم است و آنها را یک قدم به آرزوهایشان نزدیکتر میکند. این دوره بهویژه برای فاطمه که دوست دارد بر سکوهای جهانی بایستد خیلی اهمیت دارد. مثل بیشتر رشتههای ورزشی نه از طرف هیئت حمایت میشوند و نه از طرف آموزش و پرورش ناحیه.
امکانات ناحیه و مدرسه پایین است، با این حال باز هم خانم هاشمزاده، مدیر دبیرستان، نسبت به مدارس دیگر ناحیه بیشتر هوای بچههای ورزشی را دارد. مهدیه میگوید:« خانم هاشمزاده، مدیر دبیرستان، خیلی برای همه ما زحمت میکشند. دوره تمرینی قبل از مسابقات را رایگان برای تیم هماهنگ کردند. تمرینات در سالن ثابت کنار اداره آموزش و پرورش ناحیه5 بود.
مربیمان آقای حاجیزاده خیلی برایمان وقت میگذاشتند با اینکه ساعت تمرینمان 2ساعت بود ولی خیلی روزها بیش از 2ساعت تمرین داشتیم. 14روز قبل از مسابقات برای تمرین به سالن رفتیم و جدای از آن تمرین دیگری نداشتیم.»
فاطمه تنها کسی است که هر روز تمرین تنیس روی میز دارد و میگوید: «نزدیک خانه، سالن ورزشی هست و همیشه با بازیکنهای حرفهای بازی میکنم. افزون بر آن به سالن هیئت تنیس روی میز در بولوار جانباز و مجتمع شهید بهشتی میروم و با بچههای عضو هیئت بازی میکنم.»
این دخترها در صورتی که بتوانند در مسابقات کشوری مقام بیاورند، ممکن است برای تیم ملی جوانان انتخاب شوند و بتوانند به مسابقات آسیایی و جهانی راه پیدا کنند.
ریحانه درباره آینده ورزشی خودش میگوید: «ترجیح میدهم این روزها بیشتر به درسم اهمیت بدهم و برایم مهمتر است. البته ورزش مهم هست آن هم کنار درس بهویژه برای سلامتی اما اولویت اول من نیست. به نظر شما اینجا به چه کسی میگویند موفق؟ یک خانم ورزشکار یا یک دندانپزشک؟ هدف من دندانپزشکی است. البته در ورزش هم میشود به این جایگاه رسید ولی تلاش چند برابر میخواهد.
حمایتی از ورزش بانوان نمیشود. این باعث شده کمتر به این سمت تمایل داشته باشم. تازه آقایان هم همینطور مثلا الان برادران عالمیان که جزو بهترینهای ایران و جهان هستند، با هزینه خودشان برای مسابقات خارج از کشور اقدام میکنند. کسی از آنها حمایت نمیکند.»
درباره هزینه مسابقات و هزینههای این رشته، ریحانه میگوید: «هزینه مسابقات کشوری در سطح آموزش و پرورش به عهده اداره است ولی به هرحال هزینههایی هست که باید خودمان پرداخت کنیم.»
فاطمه هم میگوید: «درباره هیئت هم اگر جزو 8نفر اول باشیم و برای مسابقات به جایی اعزام شویم، هزینه رفت و آمد با هیئت است.»
خرید لباس، راکت و کفش با خودشان است و با توجه به تورمهای فعلی هزینههای این رشته کم نیست. ریحانه میگوید: «همین حالا یک راکت خوب بیش از یک میلیون قیمت دارد، هزینه تهیه یکدست لباس مرتب کم نیست و همه اینها را تا الان خانوادهها پرداخت کردند.»